براي مطالعه به (00:02:11) زمان نياز داريد
پدر و مادر چاپلين هر دو هنرمنداني (بازيگر و آوازه خوان) در سالن موسيقي در لندن بودند. وي در زندگينامه خود شرح داده که چگونه در 5 سالگي، در يکي از اجراهاي زنده تئاتر براي سربازان، جسمي به سر مادرش برخورد کرد و آسيب ديد.
سپس مدير صحنه يا احتمالا پدرش يا يکي از دوستداران مادرش - چاپلين را به عنوان جايگزين روي صحنه برد. چاپلين ابتدا ترانهاي معروف به نام "جک جونز" را خواند و تماشاگران را بر آن داشت تا او را غرق در سکه کنند. او گويا با اعلام اين که پول را قبل از ادامه کار برميدارد، باعث خنده بيشتر تماشاگران شد. وقتي او شروع به تقليد از حنجره مادرش کرد، خندههاي بيشتري به دنبال داشت.
چند سال بعد، چاپلين اولين حضور حرفهاي خود را به عنوان عضوي از يک گروه رقص نوجوانان انجام داد. او اين کار را با دو نقش تئاتر ادامه داد. با وودويل (نمايشهاي سرگرم کننده) روي صحنه رفت و در يک شب هم استندآپ کمدي فاجعه باري را انجام داد که او را از صحنه بيرون کشيدند.
با بدتر شدن سلامتي مادر چاپلين، امور اقتصادي خانواده آنقدر وخيم شد که در سال 96 چاپلين و برادر ناتني بزرگترش را به يک مدرسه شبانه روزي دولتي براي "کودکان يتيم و بي بضاعت" فرستادند. چاپلين حدود ماه را در آنجا گذراند، طولانيترين دوره تحصيلاتي که به صورت مداوم تاکنون ميديد. او خواندن و نوشتن را آموخت. اندکي پس از آن، مادرش به يک موسسه رواني سپرده شد. در همين حال، پدرش که نقش بسيار کمي در تربيت وي داشت، سرانجام در 37 سالگي به دليل اعتياد به الکل درگذشت.
در جريان دومين سفر وودويل چاپلين به ايالات متحده در سال 1913، استوديوي کيستون او را با پرداخت 150 دلار در هفته استخدام کرد. او اولين حضور خود را در اوايل سال بعد در نقش يک از کار افتاده در "ساختن زندگي" بازي انجام داد. او با استفاده از سبيل دسته دار، کلاه بالايي و مونوکل (عينک يک چشم)، چند شوخي خنده دار هنگام جنگ با قهرمان داستان انجام داد، رومه نگاري که در يک زمان به جاي کمک به او با مردي که در زير ماشين گير کرده بود مصاحبه کرد. به طور کلي، چاپلين از عملکرد خود وحشت زده شد. بعدا گفت: " من همه افراد خارج از صحنه را با پيش بيني حرکت بعدي غافلگير کردم."
چاپلين پيش از فيلم دوم خود، روزي با شلوار گشاد، کت تنگ، کفشهاي بزرگ، کلاه بولر کوچک و عصاي بامبو لباس پوشيد. او سبيل تقلبي کوچکي را به آن اضافه کرد و گفته ميشود در حالي که هم بازيانش در حال بازي پينوشل بودند، کسي که شاهد اين صحنه بود، ادعا کرده تا وقتي که بدنش شروع به لرزيدن نميکرد، خنديد. او گفت: "چاپلين" شما دقيقا همان کاري را انجام ميدهيد که اکنون در تصوير بعدي خود بايد انجام دهيد.
اين شخصيت به اصطلاح Little Tramp (ولگرد کوچک) بلافاصله محبوبيت زيادي پيدا کرد، بسياري از تقليدها و طرحهاي بازاريابي را ايجاد کرد که مطبوعات آن را "چاپلينيت" ناميدند و براي دو و نيم دهه آينده به شخصيت روي صفحه چاپلين تبديل شد. او تنها در سال 1914 در دهها فيلم کوتاه به عنوان ولگرد کوچک ظاهر شد که بيشتر آنها را خودش کارگرداني کرده بود.
چاپلين با پرداخت 1250 دلار در هفته، به اضافه 10 هزار دلار جايزه، در دسامبر 1914 به استوديوي Essanay نقل مکان کرد، که از او به عنوان "بزرگترين کمدين جهان" ياد کرد. وي سپس با شرکت ميوچال فيلم با 670 هزار دلار در سال قرارداد امضا کرد. پس از آن با ساخت 8 کمدي براي استوديو فيلمسازي فرست نشنال با مبلغ بيش از 1 ميليون دلار موافقت کرد. سرانجام، در سال 1919، او استوديوي شخصي خود را با همکارهاي هاليوود، داگلاس فيربنکس، مري پيکفورد و دي. دبليو گريفيث، تاسيس کرد.
چاپلين يک بار گفت: من براي پول وارد کار شدم و هنر از آن رشد کرد. اگر مردم از اين اظهار نظر نااميد شوند، من نميتوانم به آن کمک کنم. اين حقيقت است.
با توليد اولين فيلم ناطق سينما با عنوان "خواننده جاز" در سال 1927، فيلمهاي با صدا به سرعت جايگزين فيلمهاي صامت شدند. با اين وجود چاپلين در مورد استفاده از فناوري جديد مردد بود، زيرا ميترسيد که اين ولگرد کوچک را خراب کند.
چاپلين در دو فيلم دهه 1930 خود، "چراغهاي شهر" و "زمان مدرن" شامل موسيقي بود، اما گفتوگو نداشت، به جز يک صحنه که در آن به ايتاليايي ساختگي آواز ميخواند. سرانجام، در سال 1940، او يک فيلم کاملا با صدا، "ديکتاتور بزرگ"، طنز ضد هيتلري را منتشر کرد که براي اولين بار بعد از تقريبا 20 سال، شخصيت او شخصيتي غير از "ولگرد کوچک" بود.
در سال 19 چاپلين عجولانه با ميلدرد هريس بازيگر 17 ساله ازدواج کرد، تصميمي که به زودي پشيمان ميشود و ميگويد "غيرقابل مصالحه" بودند. پس از طلاق، او با ليتا گري 16 ساله، بازيگر ديگري که از او جدا شد، ازدواج کرد.
در سال 1943،
چاپلين با وجود تقريبا 40 سال زندگي در ايالات متحده، هرگز شهروند آمريکا نشد. در همين حال، او با فيلم "مدرن تايمز"، به عنوان يک هوادار کمونيست شهرت يافت.
در دوران مک کارتي، FBI وي را تحت نظر قرار داد و يکي از نمايندگان کنگره ميسي سي پي خواستار اخراج وي شد. دولت ايالات متحده سپس در سال 1952 هنگام سفر به انگليس براي تعطيلات، اجازه ورود مجدد وي را لغو کرد. چاپلين به جاي بازگشت براي پاسخگويي به اتهامات در برابر هيئت مديره مهاجرت، تصميم گرفت همراه خانواده خود به سوئيس برود. وي فقط يک بار ديگر در سال 1972 به ايالات متحده سفر ميکند تا جايزه افتخاري اسکار را بپذيرد.
چارلي چاپلين در 25 دسامبر 1977 پس از چند سال بيماري درگذشت و در دهکدهاي در سوئيس نزديک محل زندگياش به خاک سپرده شد.
تنها چند ماه پس از مرگ چاپلين، دو سارق تابوت او را از گورستان سوئيس به سرقت بردند و تقاضاي 600 هزار دلار باج از همسرش کردند. هنگامي که او از پرداخت پول خودداري کرد، آنها بچههاي او را تهديد کردند. سرانجام ان دستگير شدند و تابوت برگردانده شد. سپس در يک طاق بتوني ضد سرقت دفن شد.
منبع:
درباره این سایت